در انتظار طلوع

آنقدر غایب میشوم شاید دل کسی برایم تنگ شود ولی افشوش که فراموش شده ام.

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز 

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

 

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز 

آدرس وبلاگ دیگم:www.kiana-8825.blogfa.com

نوشته شده در سه شنبه 12 بهمن 1398برچسب:,ساعت 19:12 توسط منتظر| |

سال92 خوش بحالت...!
ماه دوازدهمت هم آمد...!
خدایـــا...!!!
هنوز وقتش نشده ماه دوازدهم ماه هم بیاید...؟

 

المهدی ادرکنی

نوشته شده در جمعه 2 اسفند 1392برچسب:,ساعت 1:45 توسط منتظر| |

تو ای صفای ضمیرم چرا نمیایی؟

چرا بهانه نگیرم چرا نمیایی؟

اگر حجاب ظهورت وجود پست من است،

دعا بکن که بمیرم چرا نمیایی؟

اللهم عجل لولیک الفرج

 

14گل صلوات جهت خشنودی و تعجیل در ظهور حجت ابن الحسن...

 

مهدی ادرکنی

نوشته شده در جمعه 25 بهمن 1392برچسب:,ساعت 16:18 توسط منتظر| |

واین بحر طویل است...
عصریک جمعه ی دلگیر،دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟

چرا آب به گلدان نرسیده است؟

چرا لحظه ی باران نرسیده است؟

وهرکس که دراین خشکی دوران به لبش جان نرسیده است،به ایمان نرسیده است

وغم عشق به پایان نرسیده است.

بگو حافظ دلخسته زشیرازبیاید بنویسد که هنوزم که هنوزاست

چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است؟چرا کلبه ی احزان به گلستان نرسیده است؟

دل عشق ترک خورد،گل زخم نمک خورد،زمین مرد،زمان برسر دوشش غم واندوه به انبوه فقط برد،فقط برد،

زمین مرد،زمین مرد،خداوند گواه است، دلم چشم به راه است،ودرحسرت یک پلک نگاه است،

ولی حیف نصیبم فقط آه است وهمین آه خدایا برسد کاش به جایی،برسد کاش صدایم به صدایی...


عصریک جمعه ی دلگیر وجودتو کنار دل هربیدل آشفته شودحس،توکجایی گل نرگس؟

به خدا آه نفس های غریب توکه آغشته به حزنی است زجنس غم وماتم،زده آتش به دل عالم وآدم

مگراین روزوشب رنگ شفق یافته درسوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای.ای عشق مجسم؟!

که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم ازعمق نگاهت.

نکندبازشده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت

به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه!


بیا صاحب این بیرق واین پرچم واین مجلس واین روضه واین بزم تویی آجرک ا...!

عزیز دوجهان یوسف درچاه،دلم سوخته ازآه نفس های غریبت دل من بال کبوترشده خاکسترپرپر شده،

همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی وسپس رفته به اقلیم رهایی،

به همان صحن وسرایی که شما زائر آنی وخلاصه شود

آیا که مرانیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب وبلایی،

به خدا درهوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد،نگهم خواب ندارد،قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد،

شب من روزن مهتاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچاره ی دلداده ی دلسوخته ارباب ندارد...

توکجایی؟توکجایی شده ام بازهوایی،شده ام بازهوایی...


گریه کن،گریه وخون گریه کن آری که هرآن مدینه را خلق شنیده است.

شما دیده ای آن را واگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه زمقتل بنویسم،

وخودت نیز مدد که قلم درکف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است،

به گستردگی ساحل نیل است،

واین بحر طویل است و ببخشید که این مخمل خون برتن تب دار حروف است

که این روضه ی مکشوف لهوف است،عطش برلب عطشان لغات است

وصدای تپش سطربه سطرش همگی موج مزن آب فرات است،وارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است،

ولی حیف که ارباب"قتیل العبرات"است،ولی حیف که ارباب"اسیرالکربات"است،

ولی حیف که هنوزم که هنوزاست حسین ابن علی تشنه ی تشنه ی یاراست

وزنی محو تماشاست زبالای بلندی،الف قامت او دال وهمه هستی اودر کف گودال وسپس آه که"الشمر..."


خدایا چه بگویم" که شکستند سبورا وبریدند..."دلت تاب ندارد به خدا باخبرم می گذرم

ازتپش روضه که خود غرق عزایی،توخودت کرب وبلایی،

قسمت می دهم آقا به همین روضه که درمجلس مانیز بیایی،توکجایی...توکجایی...

نوشته شده در سه شنبه 26 شهريور 1392برچسب:,ساعت 20:52 توسط منتظر| |

گفتم:امام زمان رو دوست داری؟


گفت: آره ! خیلی دوسش دارم
گفتم: امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه؟
گفت: آره!
گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟
گفت: خب چیزه!…. ولی دوست داشتن امام زمان عج به ظاهر نیست ، به دله
گفتم: از این حرف که میگن به ظاهر نیست ، به دله بدم میاد
گفت: چرا؟
براش یه مثال زدم:

گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شده و الان توی یه رستوران داره

باهاش شام می خوره. تو هم سراسیمه میری و می بینی بله!!!! آقا نشسته و داره به دختره دل میده و قلوه

می گیره.عصبانی میشی و بهش میگی: ای نامرد! بهم خیانت کردی؟

 

بعد شوهرت بلند میشه و بهت میگه : عزیزم! من فقط تو رو دوست دارم. بعد تو بهش میگی: اگه منو دوست

داری این دختره کیه؟ چرا باهاش دوست شدی؟ چرا آوردیش رستوران؟ اونم بر می گرده میگه: عزیزم ظاهر رو

نبین! مهم دلمه! دوست داشتن به دله


دیدم حالتش عوض شده

بهش گفتم: تو این لحظه به شوهرت نمیگی: مرده شور دلت رو ببرن؟ تو نشستی با یه دختره عشقبازی می

کنی بعد میگی من تو دلم تو رو دوست دارم؟ حرف شوهرت رو باور می کنی؟


گفت: معلومه که نه! دارم می بینم که خیانت می کنه ، چطور باور کنم؟ معلومه که دروغ میگه
گفتم: پس حجابت….
اشک تو چشاش جمع شده بود
روسری اش رو کشید جلو
با صدای لرزونش گفت: من جونم رو فدای امام زمانم می کنم ، حجاب که قابلش رو نداره
از فردا دیدم با چادر اومده
گفتم: با یه مانتو مناسب هم میشد حجاب رو رعایت کرد!
خندید و گفت: می دونم ! ولی امام زمانم چــــــادر رو بیشتر دوست داره
می گفت: احساس می کنم آقا داره بهم لبخنــــــــــد می زنه.

نوشته شده در یک شنبه 3 شهريور 1392برچسب:,ساعت 17:21 توسط منتظر| |

 

هرشب نماز آیات میخوانم مادرم میگوید نماز شان دارد

آخر برچه نماز آیات میخوانی!!

من خودم بارها در رساله خوانده ام

از علمای عظام پرسیده ام

میگویند در هنگام ماه گرفتگی

نماز آیات واجب است

ماه من!

نماز آيات ميخوانم تا وقتي گرفته اي

نوشته شده در دو شنبه 21 مرداد 1392برچسب:,ساعت 1:30 توسط منتظر| |

امروز بی قرارتر از دیروز و فردا بی قرارتر از امروز درد هجران تو را به دوش می کشم

وعلی رغم میل باطنیم لحظه های تلخ جدائی را تحمل کرده و با امید به صبح ظهور می اندیشم.

صبحی که گره گشای عالم هستی است به دستان توانمندت و روشنی بخش است

پس از ظلمت، آن تاریکی مطلقی که روزانه با گناه فراگیر کرده ایم

غافل از اینکه قلب امام زمانمان را به درد آورده ومانع ظهور می شویم.

آیا تا به حال به این فکر کرده ایم که فرج مولایمان به آمادگی ما بستگی دارد

به اینکه خود آقا از ما می خواهد برای فرجش دعا کنیم،الله اکبر

.....

چه امام غریبی، آنکه واسطه تمام فیوضات الهی است ظلم است

اینگونه مورد بی اعتنایی من قار گیرد،

در این دنیای فانی خودمان را به چه سرگرم نموده ایم که از امام عصر(عج) سراغ داریم

که اگر وجو ایشان نبود غم واندوه عالم با بی رحمی تمام انسان را می بلعید

نوشته شده در چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:,ساعت 16:4 توسط منتظر| |

نه صدایی ،نه شمیمی ،نه رخی بینم از او

بی نشان از پی اویم، که نشان دارد از او

عاشق و مست و خرابم پی نادیده رخی

من مسکین به سفر تشنه دیدارم از او

زچه از همسفرم هیچ نبینم روئی

همنفس با من وعمریست چرا دورم از او

مسجد سهله و سرداب نجف کربُ بلا

همه جا عطر گل نرگس محرومم از او

دل مولا ز سفرنامه ما خونین است

پی او نیست دل ما به گناه بیش از او

نوشته شده در دو شنبه 13 خرداد 1392برچسب:,ساعت 18:54 توسط منتظر| |

چه جمعه ها یک به یک غروب شد نیامدی

چه بغض ها در گلو رسوب شد نیامدی

تمام طول هفته را به انتظار جمعه ات

دوباره صبح،ظهر،نه..غروب شد نیامدی

المهدی ادرکنی

نوشته شده در پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:,ساعت 1:46 توسط منتظر| |

 


 

کسی نیامده جز او سر قرار خودش

 

 

نشسته غرق تماشای آبشار خودش

 

 

چه انتظار عجیبی است این شب تا صبح

 

 

کسی قنوت بگیرد به انتظار خودش!

 

 

المهدی ادرکنی

 

نوشته شده در سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:قنوت انتظار,ساعت 23:43 توسط منتظر| |

شیعیان خواب بس است، برخیزید

هجر ارباب بس است برخیزید

تا به کی دل به خسان باید داد؟

دل به دست دگران باید داد؟

یادمان رفته که عهدی هم هست

یادمان رفته که مهدی هم هست

یادمان رفته که او پشت در است

یادمان رفته که او منتظر است

اللهم عجل لولیک الفرج

 

نوشته شده در یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:یادمان رفته,ساعت 16:18 توسط منتظر| |

با کدامین آرزو روز شمارش باشیم

عصرها منتظر صبح بهارش باشیم

سال ها منتظر سیصدواندی مرد است

آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم

سال ها در پی کا ما راه افتاد

یادمان رفت کمی در پی کارش باشیم

ما چرا؟

خوبترین ها به فدای قدمش

حیف او نیست که ما پرچمدارش باشیم؟

اگر آمد خبر رفتن مار را بدهید

به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم

 

المهدی ادرکنی

 

نوشته شده در سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:,ساعت 11:0 توسط منتظر| |

سلام

اعیاد شعبانیه رو به همه ی مسلمین تبریک میگم

تو این روزا ماروهم دعا کنید (التماس دعا)

انشاالله روزی در تقویم خواهند نوشت:

"تعطیل=روزفرج مهدی فاطمه"

بعد در مدینه کنار ساختمان نیمه کاره ای تابلو میزنیم:

"پروژه حرم مطهر بی بی دوعالم،حضرت فاطمه زهرا(س)"

کارفرما: قائم آل محمد

پیمانکار:یاران حضرت

مساحت: وسعت دل تمام شیعیان

اگه لذت بردی3صلوات برای تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) ختم کن

یا مهدی ادرکنی

نوشته شده در چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:,ساعت 13:29 توسط منتظر| |

بازهم آدینه ای آمد ولی مهدی کجاست؟

یک نفرمیگفت مهدی جمعه ها در کربلاست...

روبه سوی کربلا کردم که فریادش زنم...

بازهم ندبه ای از هجرمولا دم زنم...

آمد از سویی ندایی:

ای اهل انتظار...

اندکی دیگر صبوری میرسد دیدار یار

المهدی ادرکنی

نوشته شده در دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:,ساعت 13:13 توسط منتظر| |

میترسم اخر نباشمو بیایی


میترسم اخر یک شب بهت فکر نکنم


میترسم از اون جمعه ای که بیایی من پیشت نباشم


ای امام زمان ای حضرت مهدی ای بزرگ ای مهربان


کمکم کن تو این روزهای سخت زندگی دوام اورم

 

تو این روز هایی که نابود کننده ی من است

 

تو این روز های تنهایی کمکم کن.


تنهام نذار یا امام زمان تنهام نذار.

 


المهدی ادرکنی

نوشته شده در پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:,ساعت 14:9 توسط منتظر| |

جمعه هم آمد ولی آن جمعه دل خواه نیست


چشم در راهیم اما قاصدی در راه نیست

جمعه هم آمد ولی آن جمعه دل خواه نیست

ما کجا و نور باران شب دریا کجا؟

قطره در خواب و خیال جذرو مد ماه نیست

ما کجا و بارگاهع حضرت خوبان کجا!

هر گدایی،لایق هم صحبتی با شاه نیست

عشق،اینجا بین آدم ها غریب افتاده است

پایمردی کن برادر! یوسفی در چاه نیست

بارمان را آب برده وتازه فهمیدیم که

در بساط خالی ما، آه حتی آه نیست

ریشه در خاکیم ودم از آسمان ها میزنیم

بت پرستانیم و مثل ما کسی گمراه نیست

تک سوار قصه ها،یک روز می آید ولی

جز خدا از پشت پرده ،هیچ کس آگاه نیست

 

المهدی ادرکنی

نوشته شده در جمعه 21 بهمن 1390برچسب:,ساعت 11:44 توسط منتظر| |

 

یا مهدی

 

تقویم من پر از جمعه های خط خورده است

اما گمان مکن که خسته شدم از انتظار

هرجمعه منتظرم،منتظر گل زهرا

 

المهدی ادرکنی

نوشته شده در پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:,ساعت 12:51 توسط منتظر| |

هنـــــــوزم انتـــــظار و انتـــــظار اسـت

هنـــوزم دل به سـینه بیـقـــــرار است

هنـــــــوزم خـــواب میبینم به شبــــها

همان مردی که بر اسبی سوار است

همـــان مــردی

که آیـــد جمعـه روزی

و این پایــــان خــــوب انتــــــظار است ...

 

 

المهدی ادرکنی

 

نوشته شده در چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:پایان خوب,ساعت 18:53 توسط منتظر| |

  جمعه یعنی شوق،یعنی انتظار

      جمـعــه یعنـی طاق ابروی نـگار

         جــمـعه یـعنـی غـروب غصه دار   

   جمعه یعنی مهدی چشم انتظار

               جمـعه هــا بر ما دعا دارد حبیب       

          در قــنــوتش یاد ما دارد حبـیــب

            کـاش روزی بـه دست دلـبـــــرم    

         ســـایه پـرچم بیفــتـد بــر سرم

 

 

المهدی ادرکنی

 

نوشته شده در پنج شنبه 12 بهمن 1390برچسب:,ساعت 18:50 توسط منتظر| |

چه جمعه...چه غروب غریب ودلگیری...

چرا سراغی از این جمعه ها نمی گیری؟

مسافری که هنوز و همیشه در راهی!

کجای راه سفر مانده ای به این دیری؟

به پیشواز تو آغوش زندگی جان داد

بیا پیاده شو از این قطار تاخیری...

چقدر پیر شده روی گونه هایم اشک!

سال هاست که از چشم من سرازیر است...

چقدر ماندی در بندانتظار ای دل!

شدی شبیه دیوانگان زنجیری...

چقدر شاعر مفلوک!قلبت از سنگ است

چطور از غم دوری او نمی میری....

 

 

المهدی ادرکنی

نوشته شده در پنج شنبه 12 بهمن 1390برچسب:,ساعت 18:40 توسط منتظر| |


Power By: LoxBlog.Com